.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۱۹۹→
جفتشون لبخندمهربونی بهم زدن...ازکادر دوربین کنارفتم وکناردرآرایشگاه وایسادم...
متین دسته گل وبه دست نیکا دادوکمکش کردکه باهم سوارآسانسوربشن...فیلم برداره داشت فیلم می
گرفت...متین و نیکا که سوارآسانسورشدن وآسانسورحرکت کرد،فیلم برداره باسرعت نورازپله هاپایین رفت تاوقتی که ازآسانسورپیاده میشن ازشون فیلم بگیره...امامن درکمال آرامش ومتانت وباعشوه ونازوادا ازپله هاپایین اومدم...راستش اگه دست خودم بود،ازپله هاسُرمی خوردم ولی اگه بااین کفشاسُربخورم،کتلت شدنم قطعیه!!
هِلِک و هِلِک ازپله هاپایین اومدم وبه سمت در ورودی ساختمون رفتم...نیکا و متین داشتن سوارماشین می شدن!!!یعنی سرعتم توحلق شوورنداشته ام!!!ایناازآسانسورپیاده شدن وفیلمشون وگرفتن ودارن سوارماشین می شن،اون وقت من تازه دارم ازساختمون میام بیرون!!! ازساختمون خارج شدم وباذوق زل زدم به نیکو اینا...متین درماشین وبرای نیکا بازکرده بود...ماشینشون خیلی جیگربود!!!همون ماشین ارسلان خره بودکه من زدم پنچرش کردم...اسمش ویادم نیس...جن چی چی؟!!
یادم نمیاد...بیخیال!!!همون جن چی چیه دیگه...جلو وعقب ماشین بایه ردیف ساده ازگلای رزسفیدتزئئین شده بود...رنگ سفیدگلاخیلی به رنگ قرمزماشین میومد!!!خیلی نازشده بود...الهی من قربون این عروس ودامادگل بشم که انقدشیکن!!
نیکا سوارماشین شدو متین دروبست...به سمت در راننده رفت وخودشم سوارشد...
نیکا داشت به من نگاه می کرد...واسش بوس فرستادم وباهاش بای بای کردم...برام دست تکون داد...متین بوقی برام زدوماشین حرکت کرد...فیلمبرداره هم سوارماشینی شدکه چندنفردیگه هم توش بودن ودنبال ماشین عروس به راه افتاد...نیکا بهم گفته بودکه بعدازآرایشگاه میرن آتلیه وبعدهم میرن یه باغ اطراف تهران تاعکس بگیرن...حول حوش ساعت 6 می رسن...ساعت 6تا7عقدشونه که توهمون تالارمی گیرن...فامیلای خودمونی برای عقددعوتن ولی بعداز7،مهمونای دیگه هم میان وعروسی شروع میشه...
- سلام...
این کی بود؟!
به سمت صداچرخیدم وازکفشای یاروشروع کردم به بالا رفتن...اُه اُه!!!کفشارونگاه!!!!دوتاکفش کالج مشکی...فدای کفشت برادر!!!چه خوش تیپی شوما!!
کت وشلوارمشکی براق...به به!!!چه کت وشلوارخوش دوختی تنتونه!!چه پیرهن مردونه سفیدقشنگی...اُه!!چه شیش تیغی کردی خودت و...چه قیافه توپی داری برادر...عینک دودیت توحلقم...
- گفتم سلام!!!
نگاهم ودوختم به عینک دودیش وگفتم:علیک!!
متین دسته گل وبه دست نیکا دادوکمکش کردکه باهم سوارآسانسوربشن...فیلم برداره داشت فیلم می
گرفت...متین و نیکا که سوارآسانسورشدن وآسانسورحرکت کرد،فیلم برداره باسرعت نورازپله هاپایین رفت تاوقتی که ازآسانسورپیاده میشن ازشون فیلم بگیره...امامن درکمال آرامش ومتانت وباعشوه ونازوادا ازپله هاپایین اومدم...راستش اگه دست خودم بود،ازپله هاسُرمی خوردم ولی اگه بااین کفشاسُربخورم،کتلت شدنم قطعیه!!
هِلِک و هِلِک ازپله هاپایین اومدم وبه سمت در ورودی ساختمون رفتم...نیکا و متین داشتن سوارماشین می شدن!!!یعنی سرعتم توحلق شوورنداشته ام!!!ایناازآسانسورپیاده شدن وفیلمشون وگرفتن ودارن سوارماشین می شن،اون وقت من تازه دارم ازساختمون میام بیرون!!! ازساختمون خارج شدم وباذوق زل زدم به نیکو اینا...متین درماشین وبرای نیکا بازکرده بود...ماشینشون خیلی جیگربود!!!همون ماشین ارسلان خره بودکه من زدم پنچرش کردم...اسمش ویادم نیس...جن چی چی؟!!
یادم نمیاد...بیخیال!!!همون جن چی چیه دیگه...جلو وعقب ماشین بایه ردیف ساده ازگلای رزسفیدتزئئین شده بود...رنگ سفیدگلاخیلی به رنگ قرمزماشین میومد!!!خیلی نازشده بود...الهی من قربون این عروس ودامادگل بشم که انقدشیکن!!
نیکا سوارماشین شدو متین دروبست...به سمت در راننده رفت وخودشم سوارشد...
نیکا داشت به من نگاه می کرد...واسش بوس فرستادم وباهاش بای بای کردم...برام دست تکون داد...متین بوقی برام زدوماشین حرکت کرد...فیلمبرداره هم سوارماشینی شدکه چندنفردیگه هم توش بودن ودنبال ماشین عروس به راه افتاد...نیکا بهم گفته بودکه بعدازآرایشگاه میرن آتلیه وبعدهم میرن یه باغ اطراف تهران تاعکس بگیرن...حول حوش ساعت 6 می رسن...ساعت 6تا7عقدشونه که توهمون تالارمی گیرن...فامیلای خودمونی برای عقددعوتن ولی بعداز7،مهمونای دیگه هم میان وعروسی شروع میشه...
- سلام...
این کی بود؟!
به سمت صداچرخیدم وازکفشای یاروشروع کردم به بالا رفتن...اُه اُه!!!کفشارونگاه!!!!دوتاکفش کالج مشکی...فدای کفشت برادر!!!چه خوش تیپی شوما!!
کت وشلوارمشکی براق...به به!!!چه کت وشلوارخوش دوختی تنتونه!!چه پیرهن مردونه سفیدقشنگی...اُه!!چه شیش تیغی کردی خودت و...چه قیافه توپی داری برادر...عینک دودیت توحلقم...
- گفتم سلام!!!
نگاهم ودوختم به عینک دودیش وگفتم:علیک!!
۱۲.۵k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.